محل تبلیغات شما



گاهی اوقات آدم یه چیزی رو "دوست" داره، 
مثلا رنگ قرمز رو "دوست" داره، 
گیتار "دوست" داره، 
قیمه "دوست" داره، 
شنا کردن رو "دوست" داره.
یه وقتی هم هست که آدم یه چیزی رو "خیلی دوست "داره، 
مثلا خونوادش رو "خیلی دوست" داره، 
رفیق صمیمیشو "خیلی دوست" داره، 
کتاب خوندن رو "خیلی دوست" داره!
اما یه موقع هایی هست،که آدم یه چیزی رو اونقدر دوست داره که توی اون دو دسته ی قبلی نمیشه بهش جایی داد، 
اصلا نمیشه اسمشو "دوست داشتن" گذاشت. همین موقع ها که آدم یدفعه بدون اینکه متوجه بشه به سمت اون چیز تغییر میکنه و خم میشه،بدون اینکه متوجه بشه میبینه که بدون اون چیز نمیتونه زندگی کنه! 
اصلا انگار یه جور جادوی قدیمی خیلی قوی باشه،همونا که کنترل آدم رو به دست میگیره و خودت هم خوشت میاد که کنترل بشی! 
یه جور حس عجیب و غریبی که بعضیا بهش میگن عشق،بعضیا هم میگن از همین خرافاتی که توی فیلم های رومانتیک هست!
میدونی چجوری دوستت دارم؟
همین مدل آخری!
‌ @#mrzkhoshnava


داشتم فك ميكردم كاش من جاي پتوت بودم! ثابت بودنش كسل كنندس ولي چشم به در ميدوختم تا بياي تماشات كنم. روزمرگيتو توي اتاق نگاه ميكردم و موقع دراز كشيدنت كه ميشد كل خستگيم در ميرفت. وقتايي كه بغلم ميكردي ميشدم خوشبخت ترين جسم بي جون اين دنيا. اگرچه معتقدم معجزه ي بغلت به جسم بي جونم جون ميبخشيد. ولي خب واسه هميشه داشتنت خودمو همون پتوي بي جون نشون ميدادم. نه اينكه فقط پتوت بلكه به تك تك وسايل اتاقت حسوديم ميشه. به چند ساعت نگاه كردنت توي روز مگه ميشه حسودي نكرد؟! اما خب به همه جاش فك كردم. اگه شب بغلم كردي و اسم يكيو آوردي كه كاش جاي پتوت بغلت بود چي؟! يا اگه از عشق نافرجام يا دلتنگيت اشك ريختي چي؟ اينكه نميتونم با دستام اشكاتو پاك كنم يا بوست كنم خيلي عذاب آوره و از اون بدتر اينكه ميبينم دليل بروز احساساتت من نيستم! خيلي بده كه يه عاشق حتي توي روياپردازيشم بايد نگران همه چيز باشه. به نظرم هرچيزي بودن توي دنيايي كه مال من نيستي اشتباهه! به نظرم يه عاشق اگه به معشوقش نرسه مرگ ميتونه ايده آل ترين روياش باشه.
@#mrzkhoshnava


بخشی از کتاب کافه تنهائی 
داستانک:درسی از خاطرات کودکی
نویسنده :محمد رضا خوش نوای فومنی 
کلاس اولی که بودم یک روز بایکی از بچه های کلاسمان دوست شدم ، کلی باهم توی حیاط مدرسه بازی کردیم .
روز بعدش از خانه شان برایم هدیه آورده بود ، یک هواپیمای آبی و قرمزِ پلاستیکی .
آن روز حالم خوب بود و کلی ذوق داشتم که آن را به خانه ببرم و با آن بازی کنم .
به خانه که رسیدم، از کیفم بیرونش آوردم و با افتخار، به همه نشانش دادم، آنقدر این هدیه برایم جذاب و خواستنی بود که مدام نگران بودم خراب شود و از ترسِ خراب شدنش آن رابه مادرم دادم تا بالای طاقچه بگذارد وخیالم راحت باشد .
فردایش که به مدرسه رفتم دوستم آمد جلو، سرش را پایین انداخت و گفت "مادرم گفته هواپیما را بیاور، لطفا هدیه ام را پس بده"
یادم نمی رود که چقدر بغضم گرفته بود، من حتی با آن بازی هم نکرده بودم! ولی سنم به این حرف ها قد نمی داد که بگویم هدیه را که پس نمی گیرند! فردا هواپیما را به او برگرداندم اما وقتی دیدم آن را برد و به دوستِ جدیدش هدیه داد بغضی که از روز قبل نگه داشته بودم ترکید .
همان روز فهمیدم که آدم ها زود عوض می شوند، که نمی شود روی آدم ها و حرف هایشان حساب کرد .
از آن روز، تا جایی که می شد از کسی هدیه ای نپذیرفتم، از کسی چیزی نخواستم و اجازه ندادم که کسی دلخوشی ام را بسازد. من شادی هایم را منوط به بودنِ آدم ها نکردم؛ چون دوست نداشتم وابسته و دلخوش که شدم؛ دلخوشی ام را از من بگیرند یا برای معذوریت ها و رفتنشان، بهانه و دروغ به هم ببافند .
اجازه نمیدهم آدم های بلاتکلیف، واردِ زندگی ام شوند، چون می دانم دلخوش به بودنشان که شدم، می روند .
آدم ها را قبل از اینکه دروغ بگویند، کنار می گذارم و قبل از اینکه بروند، می روم .
من دلخوشی هایم را روی مدارِ خودباوری ام تنظیم کرده ام و با خودم عهد کرده ام چیزهایی را که می خواهم، خودم به دست بیاورم، حتی اگر بهای رسیدن به آنها سنگین باشد !
به سالهای کودکی تان برگردید، اتفاقاتی که یادتان مانده همه شان درس های بزرگی دارد .
شما حواستان نیست که همان اتفاقاتِ مهمِ دیروز، چقدر رویِ مسیر و شخصیتِ امروزتان تاثیر داشته
هیچ خاطره ای بی حکمت نیست !
کمی عمیق تر خاطراتتان را مرور کنید .
@#mrzkhoshnava


میشود بغلم کنی؟؟ محکم،
از آنهایی که سرم چفت شود روی قلبت و حتی هوا هم بینمان نباشد.
میشود بغلم کنی؟؟
دلم تنگ است برای بوی تنت،
برای دستانت که دورم گره شود
و برای حس امنیتی که آغوشت دارد.
میشود بغلم کنی؟؟ هیچ نگویی
فقط بگذاری گریه کنم.
و آرام در گوشم بگویی مگر من نباشم که اینجور گریه کنی 
میشود بغلم کنی؟؟
تمام شهر میدانند از تو هم پنهان نیست،
همین روزهاست که دلتنگی کاری دستم دهد
و در حسرت لمس دوباره ی آغوشت
برای همیشه بمانم.
میشود بغلم کنی؟؟.
‌ @#mrzkhoshnava


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها